مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

روز دختر 1396

من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گل‌های عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدم سلام دختر من مهتای من زیباییت را به رخ آسمان میکشم تا دیگر به مهتابش ننازد روزت مبارک دردونه من و بابایی فقط یادت باشد امروز که دختری در آینده مادر دختر دیگری هستی و روزی می‌آید که مادر بزرگ می‌شوی پس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان               ممکن است هر دختر ملکه‌ای برای همسرش نباشد! ولی همیشه شاهزاده‌ای برای پدرش است              ...
10 مهر 1396

دندون های باب اسفنجی

عزیز دلم توی این پست میخوام جریان درست کردن دوتا دیگه از دندون هات را واست بگم سال پیش درست اول های ماه رمضان بود که دندون آسیاب سمت چپ دهنت درد گرفت و رفتیم دکتر کودکان اونجا بود که خانم دکتر گفت دندون آسیاب سمت دیگه دهنت هم خرابی داره اگه دخمل خوبی بودی و همکاری کردی هر دو را واست درست میکنن اول از اینکه درد داره شروع میکنیم موقع معاینه و عکس دختر خوبی بودی و هیچی نگفتی ولی مدقع سر کردن دندونت با اینکه قبلش با ژل توت فرنگی بی حس شده بود ولی چون آمپول را دیدی ترسیدی و... این شد که فقط یه دندونت درست شد بقول خانم دکتر یه دندون باب اسفنجی گرفتی ازش حالا درست بعد یکسال همون روزهای اول ماه رمضون بودیم که اون یکی دندون آسیابت درد گرفت جوری ...
6 شهريور 1396

دهه مهدویت

دختر گلم ماه شعبان هم از راه رسید ماهی که من خیلی دوسش دارم چون همزمان با آغاز این ماه تولد امام حسین قمر بنی هاشم و امام سجاد هست همیطور در ادامه تولد علی اکبر پسر امام حسین و سپس نیمه ماه شعبان تولد گل نرگس مهدی فاطمه س میباشه ان شاالله باشیم و ظهور آقا را ببینیم همچنین جزو یارانشون باشیم دخترکم الهی همیشه در پناه حق و بعد از اون در پناه ائمه اطهار باشی توی شهر ما دهه مهدویت را جشن میگیرن و هر شب مراسم دارن منو شما هم کما بیش هرچی توفیقمون بشه شرکت میکنیم یکی از این شبها که شب تولد علی اکبر ع میباشه جشن خیلی زیبایی برگزار میشه روی تخت حسینیه قدیمی شهرمون یه خیمه سبز با پارچه و تور و ...درست کرده و یه سفره عقد نمادین اون جوان هایی که حاجت...
6 شهريور 1396

پایان سومین سال مهد کودک

مهتا خانومم دیگه روز های آخر سومین مهد کودک شما هم داره به سر میرسه یه مهد کودک بقول خودت خوشکل و جدید که تا آخر هم نه ایم مهد را نه اسم خاله ها را یاد نگرفتی هرچی واست میگفتم چون مهد قبلی تو ذهنت بود نمیخواستی یاد بگیری میگفتی اینجا مهد کودک جدیده و خاله ها هم همه خاله طیبه هستن خاله طیبه کسی هست که بیشتریندوران کودکی ات را باهاش گذروندی که بدلیل جابجا شدن مهد من شما را اینجا یعنی مهد صراط النجاه بردم که واقعا عالی و خوب بود دست خاله ها درد نکنه دو سه تا فامیل یاد گرفته بودی وقتی میگفتی خیلی باحال بود یه احساس بزرگی در شما میدیدم درست مثل بچه مدرسه ای ها که معلمشون را صدا میزنن خانم جعفری که خدمه اونجا بود میگفتی خانم جعفری خانم ک...
8 مرداد 1396

رمضان 1396

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا مستعد سفر شهر خدا کرد مرا از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا آمد رمضــــــــان و التــــــــهابــــــــی ست به لــــــــب هر لحظـه مــــــــرا حسرت آبــــــــی ست به لــــــــب با شــــــــوق لــــــــب تــــــــو “ربنــــــــا” می خوانـــم هر بوسـه به پــای تـــــو دعای مستجابی ست به لــب اللهــــــــم عجــــــــل لــــــــولیــــــــک الفــــــــرج خدایا کمک کن چتر گناه را در باران رحمت رمضان و غیر رمضانت بسته نگه داریم ... آری؛ چترها را باید بست، زیر باران باید رفت مهتا جونم ماه رمضان سال 1396 هم از راه...
1 مرداد 1396

حیاط خونه ما1396

سلام مهتا جونم دوباره بهار شد و گل ها و درخت های حیاط خونمون جون گرفتند یه حیاط فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که مخصوصا اردیبهشت ماه به اوج زیبایی اش میرسه عزیزم شما همیشه یعتی شبانه روز میخوای داخل حیاط باشی و آب بازی و کنی و ... مخصوصا که حالا هم یه دوچرخه جدید بزرگتر خریدی و به بهنه دوچرخه سواری او خونه نمیمونی ولی چند روز پیش وقتی رفته بودی حیاط یهو صدای جیغ بلندت اومد که من خیلی ترسیدم وقتی خودمو رسوندم بهت فهمیدم که انگاری یه مورچه بزرگ انگشت پات را گاز گرفته و شما خیلی دردت اومده از اون روز دیگه کمتر میری تو حیاط یا منم باید باهات باشم امید وارم کم کم این خاطره را فراموش کنی چون دیکه خیلی از مورچه ها میترسی و...
1 مرداد 1396

تولد بابا مصطفی

مهتا جونم 10 اردیبهشت تاریخ تولد بابا مصطفی هست تولد بهترین بابای دنیا من روز قبل تولد بابایی این خبر را به شما دادم ولی اول میگفتی چرا تولد بابا فردا اولد منه باید یه کیک سفید زیبا واسه تولد من درست کنیییییی حالا بیا و درستش کن مگه توی کلت میرفت که تولد شما نیست به هر حال منو مجبور کردی فردا یه کیک سفید خوشمزه و ژله درست کنم و شما هم خیلی کمک کردی ولی وقتی آماده شد گفتی مامان من میدونم که تولد بابا هست ولی دوس دارم تولد منم باشه و من بودم که صدتا بوست کردم و گفتم برای منو بابایی هر روز روز تولد شماست موقع خوردن کیک و ژله شما و بابا به من اجازه عکس گرفتن ندادین و گفتین آخه چقد عکس این بود که...
18 تير 1396

تولد خاله مرضیه

مهتا گلی جونم تاریخ 17فروردین تاریخ تولد تنها خاله شماست خاله مرضیه و البته تنها و بهترین خواهر دنیا واسه من مهتا جونم من 9سالم بود که خاله مرضیه را مامان جون بدنیا آورد تمام آن روز ها را کامل بخاطر دارم من و دایی مهدی اون روز را رفتیم خونه ننه حاجی پیش دایی علیرضا و فرداش مامان جون و باباجون با یه نی نی کوچولوی خیلی خوشکل که شما بی شباهت هم به اون نبودی اومدند مهتا جونم خاله مرضیه یه خواهر یه دوست یه همبازی یه یار و... واسه من بوده همیشه و صد البته واسه شما موقع بارداری و زایمان و تمام این چند سال که شما هستی خیلی کمک حالم بود و خیلیییییی زیاد عاشق شماست خاله مرضیه دوست دارییییییم ...
17 تير 1396

یه اتفاق ناگوار واسه مامانی

دختر گلم میخوام تو این پست از اتفاق ناگوار و بقول امروزی یهویی که واست من افتاد واست بگم قبلش خدا را شکر میکنم واسه نعمت سلامتی خودم و خانواده ام و امیدوارم دیگه سر وکارمون با بیمارستان و... نباشه که واقعا یه شبی که من اونجا بستری بودم اندازه صد شب واسم گذشت ان شا الله خدا همگی مریض ها را شفا بده اللهم اشف کل مریض روز سوم عید بود قرار بود خانواده باباجون و... فرداش بیان خونمون من رفتم دستشویی حیاط را جوهر نمک ریختم تا شروع کردم به نظافت سر خوردم دستم را گذاشتم دیوار که نیافتم انگشت کوچیک دست چپم ضرب دید سه روز گذشت و من فکر نمیکردم اینقد جدی باشه وقتی رفتم دکتر گفت شکسته باید بستری بشی بیهوش کامل بشی و عمل بشی و استخوان ان...
5 تير 1396

سفر به تهران 96

مهتا جونم یه روز خوب اردیبهشتی رفتیم همراه با خانواده باباجون به سفر چند روزه به قم و تهران و کاشان و... خیلی جای همه دوستان خالی خوش گذشت ولی دخترم باید بگم جای دوستان اونمواقع شیطونی هات با محمد حسین اصلا هم خالی نبود که امان از همه میبردید شما دوتا وروجک این امامزاده سر کوه بود برای همین لباس گرم پوشیدید ماشاالله من نمیدونم شما شیطون ها چرا یک لحظه هم خسته نشدید سفر به تهران 96 ...
4 تير 1396