مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

سفر به مشهد مقدس

عریز دلم این اولین سفر مشهد شما بود و همچنین دومین سفر مامانی و بابایی اونم بد 10سال خدا را شکر که امام رضا(ع)ما را طلبیدند اونم موقع به این خوبی شاید حکمتی داشته هم هوا عالی بود هم خلوت بود و بهتر اینکه روز سوم سفرمون همرمان با آغاز محرم بود که مراسم برافراشتن پرپم محرم سر گنبد طلایی خیلی خوب بود جای همگی خالی بریم سراغ سفرنامه مون از اول ،پرواز رفتمون ساعت 10صبح بود بدون تاخیر راه افتادیم وموقع رسیدن آژانس های فرودگاه ما را به هتل رسوندن در بین راه گنبد طلایی را که دیدیم همزمان به السلام علیک ما شما هم گفتی وااای امام رضا خدایا شکرت که اومدیم و به آقای راننده با صدای بلند گفتی و اشاره کردی بریم به سمت امام رضا که کلی...
7 دی 1395

شهربازی شهر رویاها

سلام عریز دلم چند وقتی بود که تصمیم داشتیم یه روز را بریم یکم اصفهان گردی و بعدش شهر رویاهای اصفهان که خیلی تعریفش را شنیده بودیم ولی به دلایلی دچار تاخیر شد و بالاخره یه روز جمعه تابستونی اونم ار نوع شهریوریش راه افتادیم به سمت اصفهان خیلی اتفاقی توی راه عمو حسین و خانواده شون را دیدیم و باهم رفتیم خونه بردار زن عمو که تاره از زیارت کربلا اومده بودن خیلی خوش گذشت  سپس رفیم خیابان سپه من واسه شما خانوم کوچولوام یه چرم عروسکی خوشکل گرفتم که یه کیف خوشکلتر برات بدوزم جالب اینجاست که وقتی من از مغاره چرم فروشی اومدم بیرون شما و بابایی هم با یه کیف خوشکل از مغازه روبه رویی اومدین بیرون  من بهت می گفتم منکه میخواستم واست...
7 دی 1395

سفر به تهران

ناز گل من سلام میخوام ار سفرمون به تهران و رفتنمون خونه دایی مهدی به اتفاق باباجون و مامان جون و خاله مرضیه برات بنویسم اول باید بگم که روزی که میخواستیم بریم تهران روز تولد حضرت معصومه (س) و روز گل دخترایی مثل شما بود دلبرم روزت مبارک برای همین سر راه رفتیم قم زیارت که من همونجا حضرت معصومه را قسم دادم که به خاطر معصومیت تو دخترم و بخاطر این روز عزیز جواز زیارت برادرشون امام رضا (ع) را بزودی برامون بگیرن که الحق و الانصاف هم که اینکار را بامون انجام دادن خیلیییی ممنووووون پیش بسوی تهان خونه دایی مهدی و البته پسر گلش محمد حسین جون توی این مدتی که اونجا بودیم دایی مهدی لطف کردن و ما را پارک و رستوران سنتی و دریاچه ...
14 آذر 1395

سفر به استان لرستان

سلام عزیزم برای اولین بار من و تو بابایی به اتفاق دوستای گلمون تعطیلات عید فطر را به پیشنهاد من رفتیم استان زیبای لرستان که واقعا خیلی خوش گذشت صبح روز عید رفیم دم باغ هستی جونی اینا و از اونجا با خانواده هستی جون و خاله فاظمه و عمو جواد راه افتادیم اول رفتیم سر زاه مشهد اردهال هم یه خستگی راه در کنیم و هم زیارت کنیم بعد رفتیم به سمت لرستان توی مسیر راه از چادر ها ی زیبای عشایر دیدن کردیم و به منطقه زیبای گرجی رفتیم بعدش رفتیم شهر الیگودرز و توی پارک ورودی شهر نهار خودیم بگذریم از اینکه شما و هستی جون خیال نهار خوردن نداشتین و میخواستین اژدها بازی کنین سپس رفتیم خرم آباد و توی پارک روبروی بام شهر چادر زدیم و شب اول سفر را اون...
14 آذر 1395

سفر به نطنز

سلام گل دختزم اومدم با یه پست خیلی خوب سفر یه روزه به شهرستان نطنز توی یه روز بهاری  یه روز تعطیل من و تو بابایی به اتفاق دوستای خوبمون خاله آرزو ، آقامحمود، هستی جون و آقا جواد ،خاله فاطمه رفتیم یه گردش خیلی باحال به پارک سرچشمه شهرستان نطنز شما و هستی جون اونجا کلی بازی کردین بعلاوه آب بازی که خیلی علاقه داری   هردوتون تفنگ آبپاش داشتید و به گلها آب میدادید و قاصدک بازی میکردید  البته دو مورد اتفاق بد واسه شما افتاد که همه خیلی ترسیدن و ناراحت شدن اول اینکه وقتی دنبال بابا و عمو ها رفته بودی پارک گردی نمیدونم چی شده بود که حواسشون نبوده بود و شما عقب عقب رفتی و از یه ارتفاع بلند افتادی روی خاک ها ...
14 آذر 1395

روز عشق

دختر عزیزم امروز یک روز پر از عشق است  تاریخ95/5/5 / / 139 مصادف با تاریخ پیوند من و بابات  85/5/5 آرزو میکنم به یمن این تکرار دلنشین  هرچه صفای دل سلامت تن لبخند عشق پاک و اجابت دعاست از آن تو عزیزترین گوهر زندگیمون   ...
5 مرداد 1395

دندانپزشکی

دخترم مهتا اینبار میخوام از جریان دندونت و دندون پزشکی رفتنت توی خرداد ماه واست بگم  ان شاالله که همیشه دندونات سالم باشه که دیگه نخوای دندانپزشکی بری چون هم برای من و هم خودت خاطره خوبی نبود عزیزکم یکی از دندون های آسیابت با اینکه همیشه مرتب مسواک برات میزنم سیاه شده بود و کم کم شبا که میخواستی بخوابی از درد شکایت میکردی گلم البته من فک کنم بخاطر کاکائو و شکلات و نوشابه و ... زیادی بود که میخوردی و اصلا گوش بحرف نمیدادی بلا خانم که خدا را شکر از بعد جریان روکش دندانت دیگه این موارد کمتر شده واسه اینکه از دوباره برگشتن پیش دندانپزشک میترسی و همچنین فک کنم برای داروی آهنت هم بود ته حلقت میرختم که دندونات خراب نشه ولی باز ...
6 تير 1395

سفر به محلات

عزیز  دلم اولین پنجشنبه و جمعه خرداد 95 را با خانواده دوست بابا رفتیم به شهر گل یعنی محلات  بقول شما شیرین زبون با هستی جون و خاله آرزون(آرزو) و آقا محبود(محمود) که کم کم تبدیل شد به آقا محبوبه ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ خیلی سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت شما هم که مثل همیشه گاهی خوب گاهی قهر گاهی با هستی کشمکش و.... ولی در کل دختر خوبی بودی دلبرم پنجشنبه بعد الظهر خانواده هستی جون اومدن دنبال ما و با هم رفتیم به سمت محلات اول رفتیم دهکده گل محلات که خیلی خیلی زیبا بود متاسفانه شما نمیدونم برای چی اونموقع دختر بداخلاقی شده بودی و اصلا دوست نداشتی عکس بگیری و همکاری ...
11 خرداد 1395

روزانه اردیبهشت95

دخترم در این ماه یعنی اردیبهشت که من خیلی دوسش دارم هرشب و روز را با همسایه توی حیاط با صفا و پر از گل خونه میگذروندیم و روزهای تعطیل را میرفتیم روستاهای خوش آب و هوای اطراف مثل درباغ، گله  و.... شما بلا خانوم هم به هر حال یا مشغول آب بازی یا آتیش بازی مشغول آب پاشیدن با لیوان آخرش هم لیوان را شکستی ...
11 خرداد 1395