مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

یه اتفاق ناگوار واسه مامانی

1396/4/5 23:43
262 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم میخوام تو این پست از اتفاق ناگوار و بقول امروزی یهویی که واست من افتاد واست بگم قبلش خدا را شکر میکنم واسه نعمت سلامتی خودم و خانواده ام و امیدوارم دیگه سر وکارمون با بیمارستان و... نباشه که واقعا یه شبی که من اونجا بستری بودم اندازه صد شب واسم گذشت
ان شا الله خدا همگی مریض ها را شفا بده
اللهم اشف کل مریض
روز سوم عید بود قرار بود خانواده باباجون و... فرداش بیان خونمون من رفتم دستشویی حیاط را جوهر نمک ریختم تا شروع کردم به نظافت سر خوردم دستم را گذاشتم دیوار که نیافتم انگشت کوچیک دست چپم ضرب دید سه روز گذشت و من فکر نمیکردم اینقد جدی باشه وقتی رفتم دکتر گفت شکسته باید بستری بشی بیهوش کامل بشی و عمل بشی و استخوان انگشتت پین گذاری بشهبه همین سادگی یه شبانه روز توی بیمارستان و یک ساعت اتاق عمل بودم و دستم هم تا نزدیک ارنج دستم به مدت یک ماه داخل آتل و باند پیچی بود
عزیزکم شما خیلی واسه من دل میسوزوندی به دستم که بسته بود میگفتی دست درد میگفتی مامان من کمکت میکنم تا دست دردت خوب بشه و خداییش خیلی مراعات میکردی از مامان جون باباجون خاله مرضیه و بابایی خیلی ممنونم که این مدت خیلی کمکم کردن
بعد باز کردن دستم 10جلسه فیزوتراپی رفتم که یکم انگشتم نرم تر شد ولی هنوز کاملا مثل اولش نشده توکل بخدا
مهتا جونم ان شا الله همیشه سالم و سلامت باشی

پسندها (1)

نظرات (0)