عروسک ناز من
عروسک نازی من مونس و همبازی من شیرش و خورده خوابش میاد خسته شده لالاش میاد چشمای نازی داره مژه ی درازی داره باز میکنه میبنده همش به من میخنده ...
عروسک لالاش میاد
عروسکم لالاش میاد شب که میشه باباش میاد سوار اسب سم طلا میاد میاد ازون بالا براش قاقامیاره طوق طلا میاره طوق طلا به گردنش میفته روی پیرهنش جیرینگ جیرینگ میکنه براش چقد دوسش داره باباش ...
مهتا و سهیل
سهیل پسر خوشکل دوست بابای مهتا هست سهیل 40 روز از مهتا بزرگتره خیرش را بابا مامانش ببینن اینجا مهتا بداخلاق شده بود به زور میخندید ماشاا... به هر دوشون ...
