مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

اولین پست تلگرامی

دختر یعنی دردونه ی بابا دختر یعنی هم صحبت مامان یعنی دلیل برکت خونه یعنی همدم یعنی هم درد هرکی دختر داره میدونه .... سلام عزیزم دخترکم به دلیل یه سری مشکلات و درگیری های زیاد مامانی و همچنین اینترنت الان نزدیک 4ماه میشه نمیومدم به وبلاگ مهتای من بی همتاست سر بزنم واقعا شرمنده ات حالا که بوسیله تلگرام میتونم به وبلاگ نازگلم دسترسی پیدا کنم سعی میکنم هم زود به زود بیام هم جبران گذشته را بکنم و کم کم اتفاقات مهمی که تو این مدت افتاده را واست بگم عزیزم این اولین پست تلگرامی من هست ...
22 خرداد 1396

یلدا 95

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها مهتا خانوم مامان امسال پنجمین باری هست که یلدا را در کنار ما میگذرونی الهی یلدایت رویایی روزهایت پر فروغ شبهایت ستاره باران! طبق معمول هرسال خونه بابابزرگ و مامان بزرگ(مامان و بابای مامان جون) جم شدیم و یه محفل گرم داشتیم به صرف حلیم خیلی خوشمزه  دخترکم همون روزی .که شبش یلدا بود خیلی کمک مامان کردی تا ژله ها ،هندونه و... آماده شد واصلا مثل قبل که در حال درست کردن ژله بودم نمیگفتی میخوام حتی به منم میگفتی دست نرنیا اینا ماله مهمونی هستااا روز قبلش هم مهد کودک شما یه جشن واقعا زیبا گرف...
7 دی 1395

تولد مامان

نازنینم 20 آذر روز تولد مامانی هست و امسال یکی از اون بهترین تولد های من بود چون شما عزیز دلم و بابایی واقعا منو غافلگیر کردید دقیقا موقعی که داشتم فکر میکردم بیخیال من شدید شما و بابایی بعدالظهر روز تولدم به بهانه پول گذاری برای دستگاه عابر بانک رفتید بیرون آخه گاهی شما میروی دنبال بابا مثلا کمک کنی  برگشتن هرکدومتون با یه هدیه و یه شاخه گل برگشتید که منو کاملا سورپرایزم کردید دوستون دارم دلیل های بودنم همچنین ممنونم از خاله مرضیه باباجون و مامان جون که اونا هم واسم سنگ تموم گذاشتن دوستــــــــــــــــــــون دارم ...
7 دی 1395

تولد 4 سالگی

وجود زیبایت وارد به دنیا میشود هدیه سالروزش این آوا میشود عاشقی چون من بی پروا میشود در شعر تولد غرق رویا میشود اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود تولدت مبارک   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم تولدت مبارک   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   خدای اطلسی ها با تو باشد پناه بی ...
7 دی 1395

سفر به مشهد مقدس

عریز دلم این اولین سفر مشهد شما بود و همچنین دومین سفر مامانی و بابایی اونم بد 10سال خدا را شکر که امام رضا(ع)ما را طلبیدند اونم موقع به این خوبی شاید حکمتی داشته هم هوا عالی بود هم خلوت بود و بهتر اینکه روز سوم سفرمون همرمان با آغاز محرم بود که مراسم برافراشتن پرپم محرم سر گنبد طلایی خیلی خوب بود جای همگی خالی بریم سراغ سفرنامه مون از اول ،پرواز رفتمون ساعت 10صبح بود بدون تاخیر راه افتادیم وموقع رسیدن آژانس های فرودگاه ما را به هتل رسوندن در بین راه گنبد طلایی را که دیدیم همزمان به السلام علیک ما شما هم گفتی وااای امام رضا خدایا شکرت که اومدیم و به آقای راننده با صدای بلند گفتی و اشاره کردی بریم به سمت امام رضا که کلی...
7 دی 1395

شهربازی شهر رویاها

سلام عریز دلم چند وقتی بود که تصمیم داشتیم یه روز را بریم یکم اصفهان گردی و بعدش شهر رویاهای اصفهان که خیلی تعریفش را شنیده بودیم ولی به دلایلی دچار تاخیر شد و بالاخره یه روز جمعه تابستونی اونم ار نوع شهریوریش راه افتادیم به سمت اصفهان خیلی اتفاقی توی راه عمو حسین و خانواده شون را دیدیم و باهم رفتیم خونه بردار زن عمو که تاره از زیارت کربلا اومده بودن خیلی خوش گذشت  سپس رفیم خیابان سپه من واسه شما خانوم کوچولوام یه چرم عروسکی خوشکل گرفتم که یه کیف خوشکلتر برات بدوزم جالب اینجاست که وقتی من از مغاره چرم فروشی اومدم بیرون شما و بابایی هم با یه کیف خوشکل از مغازه روبه رویی اومدین بیرون  من بهت می گفتم منکه میخواستم واست...
7 دی 1395

سفر به تهران

ناز گل من سلام میخوام ار سفرمون به تهران و رفتنمون خونه دایی مهدی به اتفاق باباجون و مامان جون و خاله مرضیه برات بنویسم اول باید بگم که روزی که میخواستیم بریم تهران روز تولد حضرت معصومه (س) و روز گل دخترایی مثل شما بود دلبرم روزت مبارک برای همین سر راه رفتیم قم زیارت که من همونجا حضرت معصومه را قسم دادم که به خاطر معصومیت تو دخترم و بخاطر این روز عزیز جواز زیارت برادرشون امام رضا (ع) را بزودی برامون بگیرن که الحق و الانصاف هم که اینکار را بامون انجام دادن خیلیییی ممنووووون پیش بسوی تهان خونه دایی مهدی و البته پسر گلش محمد حسین جون توی این مدتی که اونجا بودیم دایی مهدی لطف کردن و ما را پارک و رستوران سنتی و دریاچه ...
14 آذر 1395

سفر به استان لرستان

سلام عزیزم برای اولین بار من و تو بابایی به اتفاق دوستای گلمون تعطیلات عید فطر را به پیشنهاد من رفتیم استان زیبای لرستان که واقعا خیلی خوش گذشت صبح روز عید رفیم دم باغ هستی جونی اینا و از اونجا با خانواده هستی جون و خاله فاظمه و عمو جواد راه افتادیم اول رفتیم سر زاه مشهد اردهال هم یه خستگی راه در کنیم و هم زیارت کنیم بعد رفتیم به سمت لرستان توی مسیر راه از چادر ها ی زیبای عشایر دیدن کردیم و به منطقه زیبای گرجی رفتیم بعدش رفتیم شهر الیگودرز و توی پارک ورودی شهر نهار خودیم بگذریم از اینکه شما و هستی جون خیال نهار خوردن نداشتین و میخواستین اژدها بازی کنین سپس رفتیم خرم آباد و توی پارک روبروی بام شهر چادر زدیم و شب اول سفر را اون...
14 آذر 1395

سفر به نطنز

سلام گل دختزم اومدم با یه پست خیلی خوب سفر یه روزه به شهرستان نطنز توی یه روز بهاری  یه روز تعطیل من و تو بابایی به اتفاق دوستای خوبمون خاله آرزو ، آقامحمود، هستی جون و آقا جواد ،خاله فاطمه رفتیم یه گردش خیلی باحال به پارک سرچشمه شهرستان نطنز شما و هستی جون اونجا کلی بازی کردین بعلاوه آب بازی که خیلی علاقه داری   هردوتون تفنگ آبپاش داشتید و به گلها آب میدادید و قاصدک بازی میکردید  البته دو مورد اتفاق بد واسه شما افتاد که همه خیلی ترسیدن و ناراحت شدن اول اینکه وقتی دنبال بابا و عمو ها رفته بودی پارک گردی نمیدونم چی شده بود که حواسشون نبوده بود و شما عقب عقب رفتی و از یه ارتفاع بلند افتادی روی خاک ها ...
14 آذر 1395