سفر به نطنز
سلام گل دختزم
اومدم با یه پست خیلی خوب سفر یه روزه به شهرستان نطنز توی یه روز بهاری
یه روز تعطیل من و تو بابایی به اتفاق دوستای خوبمون خاله آرزو ، آقامحمود، هستی جون و آقا جواد ،خاله فاطمه رفتیم یه گردش خیلی باحال به پارک سرچشمه شهرستان نطنز شما و هستی جون اونجا کلی بازی کردین بعلاوه آب بازی که خیلی علاقه داری هردوتون تفنگ آبپاش داشتید و به گلها آب میدادید و قاصدک بازی میکردید
البته دو مورد اتفاق بد واسه شما افتاد که همه خیلی ترسیدن و ناراحت شدن اول اینکه وقتی دنبال بابا و عمو ها رفته بودی پارک گردی نمیدونم چی شده بود که حواسشون نبوده بود و شما عقب عقب رفتی و از یه ارتفاع بلند افتادی روی خاک هاخدا را شکر اونم صد هزار مرتبه که هیچی ات نشده بود و فقط یه کم میگفتی کمرم درد میکنه که بعدش خوابیدی و وقتی بلند شدی خوب و سرحال بودی گلم
یه مورد دیگه هم وقتی بابا اینا داشتن جوجه درست میکردن گفتی من میرم پیششون با اینکه فاصله زیادی با ما نداشتن ولی شما اشتباها جای دیگه پیش افراد دیگه رفتی و ما ار نبودت کلی نگران شدیم و با یکم گشتن بالاخره من پیدات کردم که انوقت تاره خودت هم متوجه شده بودی گم شدی و با کمال خونسردی به آقای پیشت گفته بودی و اونم دستت را گرفته بود و داشت دنبال ما میگشت اول باید بگم ای دختر بلا و سر هوا که راه را عوضی رفتی و بعد بگم آفرین به دختر شجاعم که بدون گریه و زاری فهمیدی که چکار باید بکنی
بعد از یه نهار دلچسب رفتیم سرابون و فالوده بستنی خوردیم و سپس به سمت خونه
مهتا و هستی جون در حال آب پاشی گلها و قاصدک بازی
اینم یه جفت دو قلو شیطون که اومده بودن پیش ما و تو خیلی ازشون خوشت اومده بود