مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

سفر مامان جون و باباجون به سرزمین وحی

عزیزم میخوام برات از سفر به مکه مکرمه و مدینه منوره بابا جون و مامان جون واست بگم واقعا خوش به سعادتشون و حالا دیگه حاجی شدن ️ ️ برات بگم که سفرشون خیلی یهویی شد و بدون برنامه ریزی قبلی صورت گرفت واقعا توفیق داشتن که سفر به سرزمین وحی اینطور غافلگیرانه براشون جور شد چند وقت به اون روزی که میخواستن بروند من واسه شما توضیح دادن که مکه و کعبه و ... چی هست و کجاست و به همه میگفتی مامان جون و باباجونم میخوان برن مکه و برن پیش خونه خدا کته(کعبه) منم میخوام باهاشون بروم همچنین هیچ مدله توی کتت نمیرفت که نمیشه بروی روز رفتشون از در خونه همراهشون سوار ماشین شدی و به همه گفتی خداحافط من رفتم ولی پای اتوبوس که نداشتن سوار بشی گریه هایی میک...
5 آبان 1396

ادامه پست سفر خاطره انگیز به تبریز

(عزیزم بخاطر اینکه این پست خیلی طولانی بود ربات قبولش نمیکرد 20بار بیشتر امتحانش کردم،به مدیریت تلگراف فرستادم و ... ولی ربات جواب نمیداد خودم کشف کردم ️ ️ که باید دو قسمتش کنم که درست بشه و همینطور هم شد. ادامه پست سفرمون به تبریز) پارک ها و مجتمع تجاری ها و درکل شهر زیبایی داشتن البته همجوار بودنش با رود خانه روان ارس این زیبایی را دو چندان کرده بود شهر نخجوان از کشور آذربایجان اونطرف رودخانه کاملا مشخص بود و ارس مرز بین ایران و اونجا بود اینجا بود که ما روی نقطه صفر مرزی ایستاده بودیم و در کنار رود با اون آب و هوای دل انگیز چای نوش جان میکردیم بعد کلی صفا سیتی رفتیم سراغ خرید جیب بابا خالی کن هیچی دیگه من و شما دلمون همه چ...
22 مهر 1396

سفر خاطره انگیز به شهر تبربز

سلام گل دخترم امروز میخوام واست پست مسافرت به یادموندنی سه نفره مون را به شهر های زیبای زنجان و تبریز و جلفا بزارم اول بگم که شما مه بانوی من واقعا توی این مسافرت دختر خوبی بودی البته نسبت به مسافرت های دیگه مون صد البته وجود شما کنارمون نازنینم به سفرمون شیرینی خاص خودش را داد طبق برنامه ریزی مون پنجشنبه که بابایی از سر کار اومد نهار خوردیم و راه افتادیم تا از دقیقه دقیقه وقتمون بهترین استفاده را داشته باشیم و سر شب به شهر زنجان برسیم و همینطور هم شد بعد دوتا توقف کوتاه برای استراحت و شام به شهر زیبای زنجان رسیدیم به محض رسیدن چون شام خورده بودیم رفتیم پارک ملت که قبلا در موردش تحقیق کرده بودم و یه شب زیبا را توی این پارک زیبا با ...
22 مهر 1396

روز دختر 1396

من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گل‌های عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدم سلام دختر من مهتای من زیباییت را به رخ آسمان میکشم تا دیگر به مهتابش ننازد روزت مبارک دردونه من و بابایی فقط یادت باشد امروز که دختری در آینده مادر دختر دیگری هستی و روزی می‌آید که مادر بزرگ می‌شوی پس جدا از همه ناپاکی‌ها، تو پاک بمان               ممکن است هر دختر ملکه‌ای برای همسرش نباشد! ولی همیشه شاهزاده‌ای برای پدرش است              ...
10 مهر 1396

دندون های باب اسفنجی

عزیز دلم توی این پست میخوام جریان درست کردن دوتا دیگه از دندون هات را واست بگم سال پیش درست اول های ماه رمضان بود که دندون آسیاب سمت چپ دهنت درد گرفت و رفتیم دکتر کودکان اونجا بود که خانم دکتر گفت دندون آسیاب سمت دیگه دهنت هم خرابی داره اگه دخمل خوبی بودی و همکاری کردی هر دو را واست درست میکنن اول از اینکه درد داره شروع میکنیم موقع معاینه و عکس دختر خوبی بودی و هیچی نگفتی ولی مدقع سر کردن دندونت با اینکه قبلش با ژل توت فرنگی بی حس شده بود ولی چون آمپول را دیدی ترسیدی و... این شد که فقط یه دندونت درست شد بقول خانم دکتر یه دندون باب اسفنجی گرفتی ازش حالا درست بعد یکسال همون روزهای اول ماه رمضون بودیم که اون یکی دندون آسیابت درد گرفت جوری ...
6 شهريور 1396

دهه مهدویت

دختر گلم ماه شعبان هم از راه رسید ماهی که من خیلی دوسش دارم چون همزمان با آغاز این ماه تولد امام حسین قمر بنی هاشم و امام سجاد هست همیطور در ادامه تولد علی اکبر پسر امام حسین و سپس نیمه ماه شعبان تولد گل نرگس مهدی فاطمه س میباشه ان شاالله باشیم و ظهور آقا را ببینیم همچنین جزو یارانشون باشیم دخترکم الهی همیشه در پناه حق و بعد از اون در پناه ائمه اطهار باشی توی شهر ما دهه مهدویت را جشن میگیرن و هر شب مراسم دارن منو شما هم کما بیش هرچی توفیقمون بشه شرکت میکنیم یکی از این شبها که شب تولد علی اکبر ع میباشه جشن خیلی زیبایی برگزار میشه روی تخت حسینیه قدیمی شهرمون یه خیمه سبز با پارچه و تور و ...درست کرده و یه سفره عقد نمادین اون جوان هایی که حاجت...
6 شهريور 1396

پایان سومین سال مهد کودک

مهتا خانومم دیگه روز های آخر سومین مهد کودک شما هم داره به سر میرسه یه مهد کودک بقول خودت خوشکل و جدید که تا آخر هم نه ایم مهد را نه اسم خاله ها را یاد نگرفتی هرچی واست میگفتم چون مهد قبلی تو ذهنت بود نمیخواستی یاد بگیری میگفتی اینجا مهد کودک جدیده و خاله ها هم همه خاله طیبه هستن خاله طیبه کسی هست که بیشتریندوران کودکی ات را باهاش گذروندی که بدلیل جابجا شدن مهد من شما را اینجا یعنی مهد صراط النجاه بردم که واقعا عالی و خوب بود دست خاله ها درد نکنه دو سه تا فامیل یاد گرفته بودی وقتی میگفتی خیلی باحال بود یه احساس بزرگی در شما میدیدم درست مثل بچه مدرسه ای ها که معلمشون را صدا میزنن خانم جعفری که خدمه اونجا بود میگفتی خانم جعفری خانم ک...
8 مرداد 1396

رمضان 1396

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا مستعد سفر شهر خدا کرد مرا از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا آمد رمضــــــــان و التــــــــهابــــــــی ست به لــــــــب هر لحظـه مــــــــرا حسرت آبــــــــی ست به لــــــــب با شــــــــوق لــــــــب تــــــــو “ربنــــــــا” می خوانـــم هر بوسـه به پــای تـــــو دعای مستجابی ست به لــب اللهــــــــم عجــــــــل لــــــــولیــــــــک الفــــــــرج خدایا کمک کن چتر گناه را در باران رحمت رمضان و غیر رمضانت بسته نگه داریم ... آری؛ چترها را باید بست، زیر باران باید رفت مهتا جونم ماه رمضان سال 1396 هم از راه...
1 مرداد 1396

حیاط خونه ما1396

سلام مهتا جونم دوباره بهار شد و گل ها و درخت های حیاط خونمون جون گرفتند یه حیاط فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که مخصوصا اردیبهشت ماه به اوج زیبایی اش میرسه عزیزم شما همیشه یعتی شبانه روز میخوای داخل حیاط باشی و آب بازی و کنی و ... مخصوصا که حالا هم یه دوچرخه جدید بزرگتر خریدی و به بهنه دوچرخه سواری او خونه نمیمونی ولی چند روز پیش وقتی رفته بودی حیاط یهو صدای جیغ بلندت اومد که من خیلی ترسیدم وقتی خودمو رسوندم بهت فهمیدم که انگاری یه مورچه بزرگ انگشت پات را گاز گرفته و شما خیلی دردت اومده از اون روز دیگه کمتر میری تو حیاط یا منم باید باهات باشم امید وارم کم کم این خاطره را فراموش کنی چون دیکه خیلی از مورچه ها میترسی و...
1 مرداد 1396