شهربازی شهر رویاها
سلام عریز دلم
چند وقتی بود که تصمیم داشتیم یه روز را بریم یکم اصفهان گردی و بعدش شهر رویاهای اصفهان که خیلی تعریفش را شنیده بودیم ولی به دلایلی دچار تاخیر شد و بالاخره یه روز جمعه تابستونی اونم ار نوع شهریوریش راه افتادیم به سمت اصفهان خیلی اتفاقی توی راه عمو حسین و خانواده شون را دیدیم و باهم رفتیم خونه بردار زن عمو که تاره از زیارت کربلا اومده بودن خیلی خوش گذشت
سپس رفیم خیابان سپه من واسه شما خانوم کوچولوام یه چرم عروسکی خوشکل گرفتم که یه کیف خوشکلتر برات بدوزم جالب اینجاست که وقتی من از مغاره چرم فروشی اومدم بیرون شما و بابایی هم با یه کیف خوشکل از مغازه روبه رویی اومدین بیرون من بهت می گفتم منکه میخواستم واست کیف بدوزم پس این چیه تو هم با کمال خونسردی میگفتی مامان این کیف مسارفت(مسافرت)بچه ها هست آخه چرا اینا را میگی بهت میخندن مامااااان ،منو میگی که از شما فسقلی باید حرف بشنوم
بعد جریان کیف رفتیم چهار باغ خرید و بستنی خورون و سپس سی و سه پل و یه نهار خوبببب که خیلی عالی بود
بعد الظهر رفتیم شهر رویا ها یکم زود رسیدیم ولی بازم دم در شلوغ بود ولی خیلی خوب بود که تا آخر شب وقت داشتیم و به غیر از قسمت آب بازی اش تمام بازی ها و سینما ها را با برنامه ریزی رفتیم و شما خیلی خیلی دختر خوبی بودی عریرم تو همه موارد همکاری میکردی اون بازی هایی که واسه بزرگترها بود و شما اجازه ورود نداشتی را مثل یه دختر خانوم بافهم و کمالات میرفتی و زوتر از ما به مسئول دستگاه میگفتی اجازه میدید من پیش شما بمونم تا مامان و بابام برن سوار بشن ایشون هم با این چرب زبونی شما مگه میشد بگن نه وقتی من و بابایی از دستگاه پایین میومدیم همه از دست کارها و حرف های شما داشتن میخندیدن معلوم نبود چیا میگفتی تو نبود ما که همه بلا استسناء میگفتن بازم بیایاااااااا شما هم میگفتی چشششششم عمو گاهی موارد هم که ما میومدیم میگفتی مامان عمو بهم یاد داد من دکمه شروع بازی را زدمااااقربون دختر اجتماعی ام برم بقول بابا شیرین بیاااانم
سینما های چند بعدی خیلیییی جالب بود شهر زیر آب شهر واژگون(زیر زمین) و سفر به فضا که تو از شهر آبی خیلی خوشت اومده بود و دایم ماهی زرده را میخواستی با دستات توی هوا بگیری من هم ار شهر واژگون خوشم اومد خیلی هیجان انگیز بود
یه قسمت خیلی خیلی باحال و انرژی زا برای ما قسمت اسب های گردون دو طبقه بود که همیشه همه جا این مورد فقط برای بچه ها هست ولی اینجا خانوادگی بود سه ردیف اسب از بزرگ به کوچک خیلی خوب بود دوران کودکی برامون زنده شد از شانس خوب ما یه آقای باحال هم دورمون شده بود و با شعر خوندن و ادابازی همه را مجبور میکرد حین بازی دست بزنیم و جواب بدیم که این شادی مون را دو چندان کرد
ژست بستنی خورونت
اینم ژست های عکس هات با کیف جدیدت و سی و سه پل
زنبور کوچولو شهر رویا ها که البته با مامان سوار شدی
نمایی از سینمای شهر واژگون