تابستان ۱۳۹۸
🌷اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد
🌸دختر عزیزم! نمیدانم چطور خدا را بخاطر این هدیه قشنگش شکر کنم. به اندازه تک تک سلولهای بدنت از خداوند سپاسگزارم. از خدا میخواهم این هدیهای که به ما پدر و مادرت بخشیده در پناه خودش حفظ کند.
سلام عزیزترینم 😙
اومدم برات پست فصل تابستون را بزارم تابستونی که بخاطر اتفاق های خوب که از ته دل خندیدیم 😂و اتفاقات تلخی که از ته دل گریه کردیم😭 فکر نکنم هیچوقت فراموش شدنی باشه واسمون
برات بگم که برای رفع خستگی بعد ماه رمضون یه مسافرت توپ و خاطره ای با ماشین خودمون و دوست بابا رفتیم همدان و کرمانشاه. من و بابایی زمانی که شما را هنوز نداشتیم با هم همدان رفته بودیم ولی کرمانشاه را نه حالا قسمت شد با هم هر دو جا را برویم البته توی راه قم و ساوه و ... هم یه سری زدیم 😉😉
به هیچکی نه به شما که خیلی خوش گذشت با بچه های دوست بابا مدام در حال بازی بودی یه سفر پر از آب بازی و شهربازی بقول خودت همونی که میخواستی😅😅😅
شب اول را توی ویلای زیبا و خوش آب و هوای ساوه گذروندیم روز بعد را رفتیم همدان یک راست رفتیم غار علیصدر وای که چقد ور چننند سال پیش که با بابا رفته بودیم عوض و صد البته بهتر شده بود ما نزدیک ظهر رسیدیم و نوبت بیلیط ما نزدیک شب بود توی این مدت از شهربازی و بازار و رستوران لذت بردیم مخصوص شما که به بازی کشسانی تکی جامپینگ خیلی علاقه داری اولی اونو رفتی😃دیگه تا پنج شیش تا بازی نرفتی رضایت ندادی که بریم...
داخل غار هم خیلی عالی بود سیستم گردشش عوض شده بود کلی در راه صندلی گذاشته بودن که خسته نشیم و موسیقی سنتی و پذیرایی داشتن قایق سواری که اونم عشق شماست را بهش رسیدیم دست و سوت و .... خلاصه خیلی خوش گذشت...
توی راه برگشت رفتیم لاله جین یکی از جاها که عشقه منه حیف که صندوق ماشین دیگه جا نداشت و بار اونجا هم چون سفال بود شکستنی بود وگرنه بقول بابا همه را میخواستم.بار کنم بیارم چون واقعا اینقد قشنگ بودن که آدم نمیتونست ازشون بگذره😃😃😃😄😄
داخل شهر همدان هم اومدیم و اکثر بناهاش و از جمله تله کابین و آبشار گنجنامه را رفتیم
مقصد بعدی بعد چندتا توقف در سراب زیبای صحنه و ... شهر زیبای کرمانشاه بود چند روزی را هم به گردش اکثر نقاط کرمانشاه گذروندیم مثل طاق بیستون، سراب نیلوفر،شهر مرزی جوانروز،غار خوربس و....
خلاصه یک هفته کامل را در کنار هم خوش گذروندیم
عکس ها در ادامه
کلاس موسیقی و ترم دوم چرتکه و ترم چهار قرآن را هم شروع کردی که خدا را شکر در هرسه موفق بودی روزهای زوج هم به کانون میرفتی و اونجا انرژی ات را با بازی و کتابخوانی سفالگری و نقاشی و فیلم خالی میکردی بازم شکر خدا اصلا برای بیدار شدن و رفتن به کلاس ها غر نمیزدی خودت بیشتر از من شوق داشتی😙😙😙
عزیزم امسال توفیق شد و بمناسبت عید غدیر نذری درست کردیم و کلی برکت داشت و به همه رسید ان شا ا... خدا و مولا علی (ع) ازمون قبول کنن
و اما اتفاق تلــــــخ خانواده ما توی این تابستون مریض شدن مادر بابا یا بقول شما ننه ریحان بود😔😔😔😔
مریضی ای که یدفعه اومد و از پا انداختشون هم برای ما و هم برای خودش غیر باور بود کسی که همیشه پر انرژی بود و سرحال حالا طی چند ماه اینطور زمینگیر شدن این دوماه تابستون را مدام بیمارستان و دکتر بودیم ولی آخرش متاسفانه ما را تنها گذاشتن و رفتن پیش خدا روحشون شاد محشور با حضرت فاطمه زهرا (س)
بابا وقتی بچه بود باباش را بخاطر فوتشون از دست دادن برای همین مادرش هم براش پدر بود هم مادر و خیلی وابسته بودن به هم با رفتنشون بابا خیلی ضربه سختی دید هنوز هم همون بابا سابق نشده ان شا ا... خدا صبرش بده و از این حالت در بیاد😔😔😔
شهریور ماه هم که مصادف با با ایام سوگواری سالار شهیدان که واقعا هم خوب موقعی بود تا با شرکت در مراسم ها یک مقدار کم حواسمون از داغ مادر بابا پرت بشه خدا بیامرز خادم اهل بیت بود و امسال محرم و صفر جاشون خیلی خالی بود روحشون با اهل بیت همنشین آمیــــن
چندتا از دور دور ها و تفریح های یهویی مون توی این فصل