بهار 1398

1398/4/1 22:33

341 بازدید

اشتراک گذاری

{یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال. حوّل حالنا الی أحسن الحال}

نوروز، از نفس های معتدل بهار می تراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده می شود؛ سفره ای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد می کند.

نوروز، هفت سین را از بازار بهار می آورد و با سلیقه می چیند تا عشق را از پس گونه های سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمه ای از بهشت را از لابه لای گلبرگ های «سنبل»، به ارمغان آورد. حالا برکت را در طعم پر از شیرینی و گندم «سمنو» می توان چشید.

می توان با گیسوان شانه خورده سبزه ای جوان که تکه ای از طبیعت را به خانه آورده، طراوت را دسته کرد و دانه دانه «سکه های نو» را که در کنار سفره برق می زنند و بوی عید می دهند، در دست های کودکانه کاشت تا شوق معصوم کودکی، در باغ چشمشان بشکوفد.

💓دختر گلم مهتا جان💓

زمان می گذرد، ولی خوبیها و صداقتها باقی است. تقویم و سال، عوض می شود، امّا سنتّهای الهی تغییر ناپذیر است.

ما بر کنار جویبار زمان نشسته‎ایم وشاهدگذاران عمرها و فرصتهاییم و عوض شدن تقویم هر سال، شاهد این گذشتِ عمرها و فرصتها ست. پس عزیزم فرصت های با هم بودنمان را قدر بدانیم با عشق خوشی ها را درک کنیم و با صبر ناخوشی ها را رد کنیم

طبیعت، نو می‎شود. ما چرا «نو» نشویم؟

باید در وجود خویش هم عیدی پدید آورد و به خانه تکانی دل پرداخت.

باید در کنار«تحویل سال»، شاهد «تحوّل حال» بود و با عوض شدنِ تقویم، اخلاق را هم عوض کرد.

حیف نیست که «سال» عوض شود، ولی ما عوض نشویم؟...

🌟 سلام دختر قشنگ این یه پست زیبا و بهاری هست چون اولش با فرا رسیدن عید نورئز شروع میشه وای که چققد این عید را دوست داری و با برنامه های پیش دبستان که امسال داشتید مثل ساخت گل سنبل و رنگ کردن تخم مرغ و جشن و....حسابی چشم به راهش بودی عزیزم

فصل بهار واقعا دوست داشتنی هست ماه اولش که عید هست ماه دومش که عروس همه ماه ها هست اردیبهشت جانمون و ماه سوم که امسال با جشن فارغ التحصیلی شما عزیز جانم همراه بود

خدا را شکر که در این فصل خانواده سلامت بودیم و در کنار هم به خوشی گذروندیم عکس هایی که در ادامه برات میزارم گویای همین هست

سفره هفت سین خونه خودمون و مامان جون

سفر نوروزی ما

طبیعت فوق العاده زیبای حیاط و تراس خونمون در بهار زیبا

مهمون عزیز و دوست داشتنی خونه ما که حسابی بهم وابسته شدید

13 و 14 بدر مون

از هرچی ما 3 تا بگذریم از کویر گردی دلچسب نمیگذریم

مهمونی سال 98 خدا جون مهربون

نصف بیشتر ماه رمضان هنگام پیش دبستانی ات بود واسه همین نمیتونستی روزه کله گنجشکی که شنیده بودی را بگیری ولی چنر روز آخر را به آرزوت رسیدی الهی همیشه در پناه خدا و قرآن

اولین جشن فارغ التحصیلی شما که واقعا به هر سه مون خوش گذشت این عکس هم مجموع جشن آغازین و پایانی ات هست

انشا ا... لباس و مدرک فارغ التحصیلی دکترات عزیز بهتر از جونم

مهتا جونم شما تنها کسی بودی که از بین 6 پیش دبستان اونشب اسمت را خوندن و جایزه گرفتی بخاطر همون فعال بودنت و اعتماد بنفس بالات که در همه برنامه ها شرکت میکردی و اولی بودی (برات در پست قبل توضیح دادم )

واقعا باعث افتخار من و بابا هستی گل من