مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

روز پدر

پدرم ! تو تپش قلب خانه ‏ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون می‏روی و با کشش عشق، دوباره باز می‏گردی. دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو بادپشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم ! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا ! آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری . هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی ... دخترم مهتا توی این ماه دوتا مناسبت خیلی خوب بود هم ...
11 خرداد 1395

تقدیم به دختر عزیزم

دخترم برگ گل سپید من تو مثه نوری برای دیده من از خدا میخوام خودت یارت باشه گرد خوشبختی رو مو هات بپاشه ای قشنگترین برای من واسه بودن بهترین بهانه من نقاشی های مامان مهشید به تکنیک مداد رنگی تقدیم به دخمل نازنینم اینم یه کار نمد دوزی مامان واسه اتاقه مهتا گلی ...
28 فروردين 1395

سال نو مبارک

عزیز دلم اینقد نیومدم به وبلاگت سر بزنم که سال 95 شد بوی باران،بوی سبزه ،بوی خاک،بوی شکوفه های بهاری،بوی نوشدن از راه رسید سال جدید ، سال 1395 آمد ....امسال چهارمین سالی که مهتا جونی کنار ماست و آمدن فصل بهار وفصل زیباییها را به نظاره نشسته خدایا هزار مرتبه شکر  سال نو بر دخمل نازنینم مبارک انشالله سالی پر از شادی و برکت و سلامتی و سربلندی به همراه داشته باشی.....الهی آمین یا رب العالمین دو سالی بود که خونه خودمون سفره هفت سین ننداخته بودم و میرفتم خونه مامان جون سفره مینداختیم بخاطر شمای شیطون بلا ولی امسال یهویی تصمیم گرفتم شده یه سفره کوچولو هم بزارم شب سال تحویل شب رفته بود که از خونه مامان جون اینا اومدیم...
28 فروردين 1395

جشن تولد و جشن عروسی

عروسک قشنگم سلام میخوام برات عکس های جشن تولد محمد حسین(پسر دایی مهدی)و جشن عروسی ملیحه(دختر عمو رضا) را برات بزارم عزیزم کلا توی هر مراسمی خیللللی راحتی انگار جشن ماله خودته کلا واس ماس توی جشن عروسی که از بالای سن و جای عروس داماد یک لحظه هم دل نمیکنی وقتی نیستن که تنهایی نشستی وقتی عروس داماد هستن یا بینشون نشستی یا روی پای آقا داماد بیچاره وقتی هم آقای داماد تشریفشون را بردن جاشون را برای عروس خانوم پر میکنی بزور باید بلندت کرد تا یه عکسی ملت بگیرن تولد که دیگه هیچی شمع را باید تو فوت کنی حتمااااا کادو ها همش ماله تو هست و باید باز کنی شک نکن از پشت کیک هم که تکون ن...
25 فروردين 1395

سفر به جزیره مرجانی و زیبای کیش

د ختر گلم این بار میخوام برات پست سفر 3 نفرمون به جزیره مرجانی و زیبای کیش برات بزارم  بقول خودت مسارفت بیشتر در نظرمون بود امسال بریم مشهد پابوس آقا ولی بخاطر مشکلات کاری بابا جور نشد و دیگه هوا سرد شد شما هم که اگه سرما بخوری خیلی بد خوب میشی و اذیت میکنی انگاری قسمت نبود ان شالله سال آینده از روزی که محمد حسین عزیزم پسر دایی مهدی رفته بود شمال پیش دریا و اومده بود برای تو تعریف کرد تو هم دست بردار نبودی همیشه میگفتی بریم دریا دریا دریااااااااا ما هم تصمیم گرفتیم بلا خانم را ببریم دریا چون آب و هوا کیش این زمان بهاری و دلچسب بود و هم ایام دهه فجر ایام جشنواره ها و کنسرت ها بود جای همه دوستان خالی خیلی خوش گذشت خب...
1 اسفند 1394

سومین یلدای مهتا بانو

سومین یلدات مبارک دخترم ان شا الله عمرت مثل شب یلدا بلند باشه توام با سلامتی و خوشی دیشب شب یلدا طبق معمول هر سال خونه ننه حاجی و بابا حاجی بودیم خیلی خوش گذشت تو هم خیلی با بچه ها بازی کردی که با اینکه عصر خوابیده بودی موقع برگشت به خونه از خستگی خوابت برد عزیزم هندونه من دیشب مامان جون یه شال و کلاه خیلی خوشکل بهت هدیه داد که از اتفاق خیلی با لباست ست بود طبق معمول گفتی دست شوشو درد نکنه مامان جون ​   اینم از هنر های مامانت ننه حاجی زحمت کشیده بودن و حلیم درست کرده بودن برای همین گفتن خیلی تدارک نبینید ...
1 دی 1394

اولین برف سال 94

عزیزم برف را خیلی دوست داشتی تا زمانی که برف میومد از پشت در تراس تکون نمیخوردی یه چتر هم دستت گرفته بودی و میگفتی واای خدای من برف میاد باید چتر داشته باشم برفی نشم ​ ​ ​ ​ ​ ​  فردای روز برفی دیگه نتونستم جلوت را بگیرم میگفتی باید بررریم حیاط برف اومدههههههههه دوبار هم افتادی ولی از شوقت هیچی نمیگفتی از اتفاق میگفتی مامان چیزی نشد نگران نباش ​ ​ ​ عاشق این گنده حرف زدنات هستم جیگرررررر ان شا الله بختت مثل این برف سفید باشه ...
1 دی 1394

روزمرگی مهتا

سلام دلبرم بازم تاخیر عزیزم هر روز شیرین تر از دیروز هستی و بسیاااار باهوش الان 10تا کلمه انگلیسی بلدی و میتونی بیش از 20تا کلمه را از روی نوشته هاش بخونی   مامان جون نوه گلش را خیلیییی دوست داره بیشتر از همه برای تو لباس و .... بافته من و تو هم عاشققققققشیم دستت طلا مامان جون یه روز خوب با هستی جونم که تو خیلی دوسش داری هستی و مامان آرزو گلش بابا که رفته بود ماموریت و ما تنها بودیم اومدن پیش ما ویه شب خاطره ای با هم داشتیم   ...
1 دی 1394