روز پدر
پدرم! تو تپش قلب خانه ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون میروی و با کشش عشق، دوباره باز میگردی. دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو بادپشتم به تو گرم است. نمیدانم اگر تو نبودی، زبانم چطور میچرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت میزنم؛ بابا!
آنقدر با دستهایت انس گرفتهام که گاهی دلم لک میزند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را میگیری، خیالم راحت میشود؛ میدانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمیشوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمیکنی...
دخترم مهتا توی این ماه دوتا مناسبت خیلی خوب بود هم روز پدر و هم روز تولد بابا مصطفی
خدا را برای وجود سایه پدر عزیز خودم (باباجون محمد) و بابای عزیز دخترم (بابا مصطفی) صد هزار مرتبه شکرررررررر
کیک روز پدر
تیرامیسو بمناسبت روز تولد بابایی
بخاطر زور گفتن شما خانوووم که میگفتی این کیکه تولد گل من هست باید حتما کلاه تولد بزارم و شمع روشن کنید موقع خرید کیک یه کلاه برداشتی ولی متاسفانه شمع را یادمون رفت بخریم خونه باباجون که رسیدیم دیگه دیر شده بود برای همین هول هولکی یه شمع بزرگپیدا کردیم گذاشتیم روی کیک تا شما راضی بشی وگرنه قهر کردی بودی چجوررر که چرا شمع نداریمهنوزم توی عکس مشخصه کاملا راضی نشدی
اینم چند تا عکس خوشکلت باباجون و بابا