مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

سفر به محلات

عزیز  دلم اولین پنجشنبه و جمعه خرداد 95 را با خانواده دوست بابا رفتیم به شهر گل یعنی محلات  بقول شما شیرین زبون با هستی جون و خاله آرزون(آرزو) و آقا محبود(محمود) که کم کم تبدیل شد به آقا محبوبه ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ ​ خیلی سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت شما هم که مثل همیشه گاهی خوب گاهی قهر گاهی با هستی کشمکش و.... ولی در کل دختر خوبی بودی دلبرم پنجشنبه بعد الظهر خانواده هستی جون اومدن دنبال ما و با هم رفتیم به سمت محلات اول رفتیم دهکده گل محلات که خیلی خیلی زیبا بود متاسفانه شما نمیدونم برای چی اونموقع دختر بداخلاقی شده بودی و اصلا دوست نداشتی عکس بگیری و همکاری ...
11 خرداد 1395

روزانه اردیبهشت95

دخترم در این ماه یعنی اردیبهشت که من خیلی دوسش دارم هرشب و روز را با همسایه توی حیاط با صفا و پر از گل خونه میگذروندیم و روزهای تعطیل را میرفتیم روستاهای خوش آب و هوای اطراف مثل درباغ، گله  و.... شما بلا خانوم هم به هر حال یا مشغول آب بازی یا آتیش بازی مشغول آب پاشیدن با لیوان آخرش هم لیوان را شکستی ...
11 خرداد 1395

روز پدر

پدرم ! تو تپش قلب خانه ‏ای؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون می‏روی و با کشش عشق، دوباره باز می‏گردی. دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو بادپشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم ! راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا ! آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری . هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی ... دخترم مهتا توی این ماه دوتا مناسبت خیلی خوب بود هم ...
11 خرداد 1395

تقدیم به دختر عزیزم

دخترم برگ گل سپید من تو مثه نوری برای دیده من از خدا میخوام خودت یارت باشه گرد خوشبختی رو مو هات بپاشه ای قشنگترین برای من واسه بودن بهترین بهانه من نقاشی های مامان مهشید به تکنیک مداد رنگی تقدیم به دخمل نازنینم اینم یه کار نمد دوزی مامان واسه اتاقه مهتا گلی ...
28 فروردين 1395

سال نو مبارک

عزیز دلم اینقد نیومدم به وبلاگت سر بزنم که سال 95 شد بوی باران،بوی سبزه ،بوی خاک،بوی شکوفه های بهاری،بوی نوشدن از راه رسید سال جدید ، سال 1395 آمد ....امسال چهارمین سالی که مهتا جونی کنار ماست و آمدن فصل بهار وفصل زیباییها را به نظاره نشسته خدایا هزار مرتبه شکر  سال نو بر دخمل نازنینم مبارک انشالله سالی پر از شادی و برکت و سلامتی و سربلندی به همراه داشته باشی.....الهی آمین یا رب العالمین دو سالی بود که خونه خودمون سفره هفت سین ننداخته بودم و میرفتم خونه مامان جون سفره مینداختیم بخاطر شمای شیطون بلا ولی امسال یهویی تصمیم گرفتم شده یه سفره کوچولو هم بزارم شب سال تحویل شب رفته بود که از خونه مامان جون اینا اومدیم...
28 فروردين 1395

جشن تولد و جشن عروسی

عروسک قشنگم سلام میخوام برات عکس های جشن تولد محمد حسین(پسر دایی مهدی)و جشن عروسی ملیحه(دختر عمو رضا) را برات بزارم عزیزم کلا توی هر مراسمی خیللللی راحتی انگار جشن ماله خودته کلا واس ماس توی جشن عروسی که از بالای سن و جای عروس داماد یک لحظه هم دل نمیکنی وقتی نیستن که تنهایی نشستی وقتی عروس داماد هستن یا بینشون نشستی یا روی پای آقا داماد بیچاره وقتی هم آقای داماد تشریفشون را بردن جاشون را برای عروس خانوم پر میکنی بزور باید بلندت کرد تا یه عکسی ملت بگیرن تولد که دیگه هیچی شمع را باید تو فوت کنی حتمااااا کادو ها همش ماله تو هست و باید باز کنی شک نکن از پشت کیک هم که تکون ن...
25 فروردين 1395