مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

حیاط خونه ما1396

سلام مهتا جونم دوباره بهار شد و گل ها و درخت های حیاط خونمون جون گرفتند یه حیاط فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که مخصوصا اردیبهشت ماه به اوج زیبایی اش میرسه عزیزم شما همیشه یعتی شبانه روز میخوای داخل حیاط باشی و آب بازی و کنی و ... مخصوصا که حالا هم یه دوچرخه جدید بزرگتر خریدی و به بهنه دوچرخه سواری او خونه نمیمونی ولی چند روز پیش وقتی رفته بودی حیاط یهو صدای جیغ بلندت اومد که من خیلی ترسیدم وقتی خودمو رسوندم بهت فهمیدم که انگاری یه مورچه بزرگ انگشت پات را گاز گرفته و شما خیلی دردت اومده از اون روز دیگه کمتر میری تو حیاط یا منم باید باهات باشم امید وارم کم کم این خاطره را فراموش کنی چون دیکه خیلی از مورچه ها میترسی و...
1 مرداد 1396

تولد بابا مصطفی

مهتا جونم 10 اردیبهشت تاریخ تولد بابا مصطفی هست تولد بهترین بابای دنیا من روز قبل تولد بابایی این خبر را به شما دادم ولی اول میگفتی چرا تولد بابا فردا اولد منه باید یه کیک سفید زیبا واسه تولد من درست کنیییییی حالا بیا و درستش کن مگه توی کلت میرفت که تولد شما نیست به هر حال منو مجبور کردی فردا یه کیک سفید خوشمزه و ژله درست کنم و شما هم خیلی کمک کردی ولی وقتی آماده شد گفتی مامان من میدونم که تولد بابا هست ولی دوس دارم تولد منم باشه و من بودم که صدتا بوست کردم و گفتم برای منو بابایی هر روز روز تولد شماست موقع خوردن کیک و ژله شما و بابا به من اجازه عکس گرفتن ندادین و گفتین آخه چقد عکس این بود که...
18 تير 1396

تولد خاله مرضیه

مهتا گلی جونم تاریخ 17فروردین تاریخ تولد تنها خاله شماست خاله مرضیه و البته تنها و بهترین خواهر دنیا واسه من مهتا جونم من 9سالم بود که خاله مرضیه را مامان جون بدنیا آورد تمام آن روز ها را کامل بخاطر دارم من و دایی مهدی اون روز را رفتیم خونه ننه حاجی پیش دایی علیرضا و فرداش مامان جون و باباجون با یه نی نی کوچولوی خیلی خوشکل که شما بی شباهت هم به اون نبودی اومدند مهتا جونم خاله مرضیه یه خواهر یه دوست یه همبازی یه یار و... واسه من بوده همیشه و صد البته واسه شما موقع بارداری و زایمان و تمام این چند سال که شما هستی خیلی کمک حالم بود و خیلیییییی زیاد عاشق شماست خاله مرضیه دوست دارییییییم ...
17 تير 1396

یه اتفاق ناگوار واسه مامانی

دختر گلم میخوام تو این پست از اتفاق ناگوار و بقول امروزی یهویی که واست من افتاد واست بگم قبلش خدا را شکر میکنم واسه نعمت سلامتی خودم و خانواده ام و امیدوارم دیگه سر وکارمون با بیمارستان و... نباشه که واقعا یه شبی که من اونجا بستری بودم اندازه صد شب واسم گذشت ان شا الله خدا همگی مریض ها را شفا بده اللهم اشف کل مریض روز سوم عید بود قرار بود خانواده باباجون و... فرداش بیان خونمون من رفتم دستشویی حیاط را جوهر نمک ریختم تا شروع کردم به نظافت سر خوردم دستم را گذاشتم دیوار که نیافتم انگشت کوچیک دست چپم ضرب دید سه روز گذشت و من فکر نمیکردم اینقد جدی باشه وقتی رفتم دکتر گفت شکسته باید بستری بشی بیهوش کامل بشی و عمل بشی و استخوان ان...
5 تير 1396

سفر به تهران 96

مهتا جونم یه روز خوب اردیبهشتی رفتیم همراه با خانواده باباجون به سفر چند روزه به قم و تهران و کاشان و... خیلی جای همه دوستان خالی خوش گذشت ولی دخترم باید بگم جای دوستان اونمواقع شیطونی هات با محمد حسین اصلا هم خالی نبود که امان از همه میبردید شما دوتا وروجک این امامزاده سر کوه بود برای همین لباس گرم پوشیدید ماشاالله من نمیدونم شما شیطون ها چرا یک لحظه هم خسته نشدید سفر به تهران 96 ...
4 تير 1396

روز پدر96

دختر که باشی میدونی محکمترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته روز پدر را به پدر نازنینم و همسر گلم تبریک میگم مهتا جونم شما هم واسه روز پدر سنگ تموم گذاشتی روز قبلش که رفته بودی مهد کودک یه نقاشی رنگ کردی اونم به گفته مربی ها با دقت و جون دل بهتر از بقیه بچه ها اونم چون واسه بابایی ات بوده کلی ذوق داشتی وقتی از سر کار اومد پریدی بغلش و گفتی روزت مبارک حودت هم رفتی نقاشی را به دیوارزدیگفتی واسه روز پدر کیک و ژله درست کنیم منم به حرف گل دخترم گوش دادن و آماده کردم بردیم خونه باباجون هنوز که هنوزه کسی جرات نداره نقاشی ات را از دیوار بکنه فقط گاهی که خودت با بابایی قهر میکنی میگی خب پس روز پدر تموم شد و میری از دیوار برمیداری ولی بعد آشتی زودی می...
4 تير 1396

عیدی های سال 96

مهتا بانو امسال هم مثل سال های قبل برای عیدیمون به فامیل ها واسه شما تقویم چاپ کردیم ولی ایندفعه با یه ایده جدید بابایی زحمت کشید و مبلغ عیدی ها به فامیل را را به صورت هدیه کارت ملت با یه جمله تقدیمی از طرف مهتا روی آن ها برای دختر گلش درست کرد و من هم یه تقویم جیبی دورو اندازه پاکت هدیه کارت طراحی کردم که تو جای مخصوص خودش قرار میگرفت و خیلی کار سورپرایزی بود همه خوششون اومده بود ان شاالله که همیشه سالم و سلامت باشیم و با دلخوش هر سال با ایده های جدید فامیل را سورپرایز کنیم البته بابایی و من یه عیدی النگو زیبا و تقویم دیواری هم به دختر کوچولومون دادیم دوستت داریم عزیزم   عکس های تکی شما با سفره هفت سین خونه و...
4 تير 1396