شیطونی های 3
مهتا خانومی مامان الهی که من قربونت برم الان لالا هستی که مامان تونسته بیاد و پست جدید بذاره اگه بیدار باشی که اصلا نباید فکر دست گرفتن لپ تاپ را هم از سرم بیرون کنم وروجک مامان
روز ها پشت سر هم مثل باد میگذرم و دختر نازم روز به روز بزرگتر و شیطون تر میشیاز یه طرف خوشحالم که هر روز شیرین تر و نازتر میشی همدم مامان و از یه طرف نارحت که چطور این روزا دارن میگذرن و دوباره تکرار نمیشن پس بیشتر باید قدر ش را بدونم گلم
این روزا یاد گرفتی هر وقت دست به چیزی که نباید بزنی ،میزنی و بهت میگم نه تو هم سریع دستت را تکون میدی و میگی نه نه نه ... و دست منو کنار میزنی و کار خودت را انجام میدی میگی مزاحم من نشو مامان .هر وقت هم کسی را اگه دوست نداری یا ازش خجالت میکشی دستش را طرفت دراز میکنه که بری بغلش فورا دستت را چند بار میزنی به دستش و میگی نه نه... توی این عکس هم میخواست دوربین را بگیره من گفتم نه اونم دستش را داره تکون میده
د د د گفتن و بیرون رفتنت که دیگه کار هر روزت هست هر کی میاد خونمون (یا بابا )دستت را گردنش میندازی و شروع میکنی بهش بالا میری یعنی پاشو بعدش هم خم میشی طرف در راهرو و دستگیره در را میگیری میگی د د د د .... اینقدر میگی تا بالاخره میبرنت بیرون سلطان خانوم
با پتو هم میونه خوبی نداری اگه خوابه خواب هم که باشی تا پتو را روت میندازم شروع میکنی دست و پا میزنی و تا از روت بر نداری ول کن نیستی بعش آروم میگیری من موندم پس فردا زمستون چیکار کنم حتما من وبابایی باید از گرما بپزیم چون خانوم خانوما پتو نمیخواد
ببین با وجود دوتا پتو بازم رو باز خوابیدی
تا ازت غافل میشیم میری بالش جلوی دوتا مبل ها را برمیداری و میری وسط دوتا مبل که ظرف آب کولر گازی را برداری ببین چه با کمال خونسردی هم برگشتی میخوای عکست خوب از آب در بیاد
اینم از اوضاع آشپزخونه تازه اینجا مامانی وسایل کشو را که بیرون ریختی سر جاش گذاشته
رفتی پمپ آب آکواریوم را برداشتی فضول
اینم جنگ بین تو با دختر عمه ات زهرا میخواد توپ تو را برداره تو هم یقه اونو از پشت گرفتی و میکشی اونم دستش را روی پات گداشته و فشار میده بعدشم که گریه زاری....
عزیزم مامان جونت هم از مشهد این پیراهن خوشکل را برات سوغاتی آورده دستش درد نکنه ببین چقدر ناز شدی گلم