مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

(◕‿◕) مهتای من بی همتاست (◕‿◕)

دخترم به یاد داشته باش آنقدر دوستت دارم که به خاطرت با تمام سختی های دنیا خواهم جنگید به من تکیه کن که تکیه گاهت عاشقانه دوستت دارد

به وبلاگ مهتا جون خوش آمدید

مهتا هدیه ای گران بها از خدای بی همتا

     ن

الهی

کودکم ، یگانه هستی ام ، در پناه تو

  

زمستان 99

جانِ من عشقِ من دخترم زیباترین و بالاترین شادی دنیا را به من بخشیدی مادر تو بودن لیاقت میخواهد و شاکر ترینم سلام دختر عزیزم اومدم برات فصل نامه زمستان 99 را تعریف کنم این زمستان هم همچنان کره زمین وبا ویروس منحوص کرونا به سر کرد و رعایت پروتکل های بهداشتی  ( زدن ماسک ، الکل ، فاصله گذاری اجتماعی و..) خدا را شکر واکسن در حال تولید هست و مسئولین گفتند تا پایان سال بعد همه واکسینه میشن خدا کنه درست باشه برای شما سخت تر از همه اینا مدرسه نرفتن و بصورت مجازی گذروندن هست و واقعا حق درای همه کیف مدرسه به رفت و آمد اون بازی های اون و دوستان و .. هست و این مجازی برای ما بزرگتر ها که خسته کننده هست برای شما دانش آموزا...
8 فروردين 1400

تابستان و پاییز 99

ناز دخترم تو وارث زیبایی خدایی قلب و روحم گرم میشود از داشتن هدیه خدا در خانه ام تو نور چشم منی خانه ام از تو روشن سلام عزیز دلم میدونم این سری خیلی طول کشید که اومدم برات ثبت خاطرات کنم قول داده بودم برات فصل به فصل پست بزارم ولی چه کنم که اصلا دلم نمیومد بیام خاطره تابستان 99 را برات بنویسم آخه در کنار خاطرات شیرینمون یه واقعه ی خیللللی تلخ رخ داد که الان هم از به یاد آوردن و نوشتنش قلبم فشرده میشه عزیز دلم. این بود که صبر کردم و گذاشتم که این دو فصل را با هم بنویسم. هنوز هم داریم با این ویروس لعنتی کرونا هرچند کوچیک ول...
3 دی 1399

بهار 99

 دخترم جهان با خنده‌های تو معنا خواهد داشت با تو بهار که لبریز شکوفه‌هاست دیدن دارد دخترم، چون تو هستی شمعدانی‌های لب پنجره، این گونه زیبا گل کردند و عطر سیب معنا دارد با تو پدر معنا پیدا می‌کند و مادر بهشتی می‌شود سلام دخترم بهار 99 هم از راه رسید یه بهار و عید متفاوت برای همه یه آغاز سال جدید اونم همراه با همون ویروس لعنتی کرونا که توی پست زمستان 98 برات گفته بودم.واقعا قدرت خدا ستودنی هست که یه ویروس خیللللی کوچیک کل کره زمین را به زانو در آورد و مجبور به اعلام قرنطینه خانگی شدند تا مواجهه کمتر باشه و در نتیجه ابتلا کمتر..... و صد البته هم برای نابودی اون جز خواست خدا و مدد از او راهی نیست خدا...
5 تير 1399

زمستان 98

دخترم زمستانم با تو بهار است تو امید فرداهای منی، محرم راز منی، تک گل باغِ منی دردانه منی و من از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم سلام عزیزم اومدم که برات از خاطرات زمستان 97 بگم مثل همیشه پر از خاطرات تلخ و شیرین  زمستان که با پایان فصل رنگارنگ پاییز شروع میشود و همیشه مراسم شب یلدا و خاطرات بیاد موندی اون آغاز این فصل سرد را دوست داشتنی می کند امسال هم ما مثل هرسال همگی خونه ننه حاجی و بابا حاجی جمع بودیم به صرف حلیم واقعا خوش مزه و جا افتاده ننه حاجی پز که طرفدارهای زیادی داره از جمله شما شب خیلی خوبی را با خانواده گذروندیم شب بعد هم خونه مامان جون و بابا جون بودیم اون شب هم خیلی خوش گذشت و خلاصه با کلی خاطره وارد زمستان ...
28 اسفند 1398

پاییز 98

عزیز دلم سلام بدان که جهان ، بی خنده تو برا ی من و بابایی معنا نخواهد داشت، اگر تونباشی ، هیچ پاییز رنگارنگی و هیچ بهاری اگر لبریز از شکوفه باشد _  برای ما دیدن ندارد. و اما پست پاییز 98 فصلی که در ادبیات میگویند وقتی خداوند عاشق شد آفرید فصل هزار رنگ فصل عطر نارنج و پرتقال شهسوار و لکه های بی سامان ابرهای آسمان و .... و چه خوب که من و شما مادر و دختری خوشبخت متولد پاییز هستیم. امسال روز پاییز یا همون اول مهر اولین روز اولین سال تحصیلی ات بود واااای که باورم نمیشه اینقد بزرگ شدی کلاس اولی من آخه چرا اینقد زود چندین بار ازت خواستم مهتا همین قدر بمووون آخه چرا داری بزرگ میشی با اینکه سعی کردم از لحظه لحظه بدنیا اومدنت تا الا...
2 دی 1398

تابستان ۱۳۹۸

🌷اگر تو نبودی جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد 🌸دختر عزیزم! نمی‌دانم چطور خدا را بخاطر این هدیه قشنگش شکر کنم. به اندازه تک تک سلولهای بدنت از خداوند سپاسگزارم. از خدا می‌خواهم این هدیه‌ای که به ما پدر و مادرت بخشیده در پناه خودش حفظ کند. سلام عزیزترینم 😙 اومدم برات پست فصل تابستون را بزارم تابستونی که بخاطر اتفاق های خوب که از ته دل خندیدیم 😂و اتفاقات تلخی که از ته دل گریه کردیم😭 فکر نکنم هیچوقت فراموش شدنی باشه واسمون برات بگم که برای رفع خستگی بعد ماه رمضون یه مسافرت توپ و خاطره ای با ماشین خودمون و دوست بابا رفتیم همدان و کرمانشاه. من و بابایی زمان...
2 مهر 1398

بهار 1398

{ یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال. حوّل حالنا الی أحسن الحال } نوروز، از نفس های معتدل بهار می تراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده می شود؛ سفره ای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد می کند. نوروز، هفت سین را از بازار بهار می آورد و با سلیقه می چیند تا عشق را از پس گونه های سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمه ای از بهشت را از لابه لای گلبرگ های «سنبل»، به ارمغان آورد. حالا برکت را در طعم پر از شیرینی و گندم «سمنو» می توان چشید. می توان با گیسوان شانه خورده سبزه ای جوان که تکه ای از طبیعت را به خانه آورده، طراوت را دسته کرد و ...
1 تير 1398

زمستان ۹۷(پارت 1)

سلام عزیز دله مامان ️مهتا جونم ️ خنده و لبخندهایت که کیلومترها ادامه پیدا می کند قلب و روح من را گرم می کند تو خیلی سریع بزرگ می شوی در حالی که من آرزو می کنم هر لحظه با تو بودن تا ابد ادامه داشته باشد میخوام برات از گذر سه ماه زمستون۹۷ بگم زمستونی که معلوم نبود فازت چیه باهاش آخرش دوسش داری یا نه میخوای تموم بشه هر موقع که میخواستی پاشی صبح زود بری پیش دبستان یا اینکه لباس گرم بپوشی و ... میگفتی پس این زمستون کی تموم میشه ولی وقتی موقع برف بازی بود میگفتی کاش همیشه زمستون باشه اول زمستون که با جشن های زیبای یلدا توی پیش دبستان و کلاس قرآن و خانواده شروع شد آخرش هم با جشن های نوروزی توی همون اویل دی ماه تولد...
29 اسفند 1397

زمستان ۹۷( پارت۲)

  ادامه پست قبل👈 👈👈👈 👈 اولین دندون شیری ات هم توی همین زمستون افتاد و البته بعد چند روز دومی 😍 یه مدت بود که لق بود و از افتادنش ترس داشتی تا اینکه خدا را شکر یه روز که پیش دبستان بودی افتاد مربی تون میگفت میخواستی گریه کنی ولی از با تجربه بودن خاله عاطفه جون (مربی تون) برخورد خوبی با این قضیه نشون داده و به شماگفته ناراحتی نداره یعنی شما بزرگ شدی و ... و با بچه ها تشویقت هم کردن و کلا از اون فضا بیرون اومدی و خوشحال شدی همچنین خاله بهت گفته بود دندونت را نگه دار واسه همین مثله یه شیء گرانبها لای دستمال بهم تحویل دادی منم زدم واست توی آلبومت  همچنین موهات را هم کوتاه کردیم هرچند هم خودت هم بابا مخالف بودی😅😅😅 &...
29 اسفند 1397