یلدا ۱۳۹۶

یلدا، مجالی است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبی هایمان بوده اند و امروز بر روی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند. مجالی است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغله های زندگی رنگ باخته اند. مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر مهر بزرگ ترها. یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو، تا همگی، لحظه های شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.

امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.
دخترم مهتای عزیزم ششمین یلدات که کنار ما هستی مبـــــــــــــــارک عزیزم
یلدای امسال را در کلاس روخوانی قرآن تون کنار دوست و هم کلاسی هات جشن گرفتیم که واقعا به شما خیلی خوش گذشت و همچنین به من که یک هفته بخاطر اتفاق ناگواراری که واسه بینی ام افتاده بود و تو خونه بودم این جشن خیلی روحیه ام را باز کرد
این جشن یک روز،قبل از شب یلدا برگزار شد و فردا شبش هم طبق روال هرساله رفتیم دور همی خونه باباحاجی و ننه حاجی بصرف حلیم خوشمزه
دخترکم ان شاالله عمرت مثه شب یلدا بلند همچنین با عاقبت به خیری